آسیب مرکزی در آموزش
بسیار دیده میشود که فراگیران از ناکارآمدی عناصر و نظام آموزش گله دارند. از سوی دیگر، اساتید نیز فراگیران را مساعد یا متمایل به یادگیری نمیدانند. نهایتاً برآورد و ارزیابی هر دو از آموزش، عدم تحقق نتایج و بیفایدگی تلاشهای طرفین است. در این بین باید جستجو کرد که مسئله اصلی چیست؟ کدام عنصر در آموزش وجود دارد که آن را کارا میکند و در صورت فقدان، آن را از حیز انتفاع ساقط میکند؟
برخی معتقدند که فراگیران، انگیزه فراگیری ندارند، استاد محتوا یا شیوه تدریس درستی در پیش نگرفته است، استاد به جای ارائه یکطرفه و با هدف القاء مفاهیم باید زمینهساز و هدایتگر آموزش باشد، موضوع درس موضوع فاقد اهمیتی است، نسبت درس با سایر دروس یا عناصر زندگی فرد مشخص نشده است و .... .
اما اجازه دهید ماجرا را به نحو دیگری روایت کنیم: فراگیر به عنوان یک انسان وارد محیط آموزش میشود. او برای اینکه عملاً وارد فرایند آموزش شود باید اهمیت و ضرورت این آموزش را درک کند. در صورتی که این اهمیت و ضرورت را درک نکند، با موضوع و محتوای کلاس درگیر و همراه نشده است. عدم همراهی فراگیر و استاد، موجب میشود که انگیزهای برای یادگیری در فرایند تدریس وجود نداشته باشد. چه میشود که فرد اهمیت را درک نمیکند؟ او جایگاه موضوع تدریس را در بین سایر دروس، مسیر شغلی و تحصیلی و در کل، در زندگی خود درک نمیکند. استاد به فهمی رسیده است که میپندارد صحیح است اما هر چه تلاش میکند نمیتواند، سؤال، نحوه مواجه با سؤال و پاسخ خود را به فراگیر منتقل کند. او اساساً از ابتدا همراه نبود. پس باید پرسید فراگیر چگونه موضوع کلاس را مسئله ضروری خویش به حساب خواهد آورد؟
برای پرداختن به چگونگی مسئلهدار شدن و درگیر شدن فراگیر در فرایند آموزش بهتر است ابتدا بررسی کنیم که منظور از آموزش چیست؟ کدام آموزش را مدنظر داریم که فرد باید با آن درگیر شود؟ شاید بتوان آموزش را در محور اصلی خود یعنی تدریس به تصویر کشید: تدریس عبارت است از زمینهسازی، هدایت و تکمیل فرایند یادگیری نه صرف القاء اطلاعات. استاد باید یادگیری را هدایت کند. زمانی فرد به مسئله دست مییابد که خود به آن رسیده باشد. لذا نمیتوان در یک رویه یک طرفه، او را مسئلهدار کرد. او را باید در معرض چالشها قرار داد و قدرت انتخاب او را احترام کرد. در صورتی که وی در شرایط شبیه سازی شده مسئله قرار گیرد، تحریک شده و برای حل آن به حرکت درمیآید. آنگاه وی از چگونگی حل مسئله خواهد پرسید. بنابراین شیوه آموزش باید از سبک هدایتی پیروی کند نه القاء صرف اطلاعات.
بیان شد که تدریس ناظر به فرایند یادگیری است که در آن شخص فراگیر، مشارکت فعال پرسشگرانه دارد. اما یادگیری کدام است؟ یادگیری فرایندی است که با عملی شدن آموختهها، محقق میشود. هرگاه تغییر نسبتاً پایداری به جهت تغییر در بینش، گرایش و رفتار حاصل شده باشد، یادگیری محقق شده است.
سؤالی که در ادامه طرح میشود آن است که سازوکارهای چنین تدریس و یادگیری کدام است؟