1. اگر بتوان عدالت را به نحوی به برابری تقلیل داد، آن گاه می توان فرمول های اندازه گیری برابری را به فرمول های اندازه گیری عدالت تبدیل کرد.
اما چگونه؟
2. به نظر می رسد هر نظریه عدالت، نوعی از برابری و نابرابری را در خود جای داده است. اما مشکلی وجود دارد: در عین اینکه نظریه ها به برابری و نابرابری اشاره دارند اما تکیه اصلی و جوهره همه نظریه ها بر برابری یا نابرابری نیست. نظریه خالی از حسادت به نتیجه نهایی عدم بروز حسادت توجه دارد. این چه برابری یا نابرابری است؟ احساس برابری در طرفین توزیع. بنابراین این نظریه، نابرابری محتمل در برخورداری ها را پذیرفته است. حال سوال اینکه: آیا این تعریف، توانست نظریه خالی از حسادت را به برابری تقلیل دهد؟ باید توجه داشت که تمرکز نظریه بر عدم حسادت است نه برابری و نابرابری.
3. به فرض اینکه چنین تقلیل روی داد و پذیرفتیم، مجددا نیازمند شاخص های سنجش عدم یا وجود حسادت هستیم.
4. پس روش برخورد با مساله چنین می شود:
4.1. بررسی موضع برابری یا نابرابری در نظریه های عدالت: برابری در چه؟ در کجا؟ کی؟ علت برابری و نابرابری؟
4.2. آیا تقلیل نظریه ها به برابری می تواند موضع اصلی تاکید و جوهره آن نظریه ها را حفظ کند؟
4.3. اگر می تواند، شاخص سنجش آن موضع اصلی کدام است؟ اگر نمیتواند، پس این تقلیل به چه کار می آید؟
4.4. برخی شاخص ها مثل درآمد، مقیاس نسبی دارند اما آیا حسادت را هم می توان به صورت نسبی اندازه گرفت یا صرفا باید رتبی دید؟
5. نکته دیگر: آیا می توان همه نظریه های عدالت را واقعا و ماهیتا برابری دانست؟ به شکل ذیل توجه کنید:
اگر عدالت (حتی رویه ای و مراوده ای) را به عدالت توزیعی تعریف کنیم و مبنای عدالت را حق محوری قرار دهیم، می توان گفت که برخورد با هر فردی باید دو عامل را پوشش دهد: برخورداری های وی+ منشا برخورداری های وی.
منشا برخورداری ها را می توان دو دسته علل دانست: علل فاعلی، علل غایی و قابلی. علل فاعلی یعنی عللی که فرد در آن موثر بوده است. اما علل غایی و قابلی یا ناشی از داشته های فرد است یا ناشی از استحقاقی که در نظام تکوین یا تشریع برای وی منظور شده است.
برخورداری ها نیز عبارتند از نتیجه برخورداری و شیوه برخورداری. نتیجه برخورداری شامل کالا (مکیل، موزون، عدد)، قیمت، مطلوبیت، نسبت مطلوبیت به قیمت، قدرت، مالکیت، احترام، اطلاعات و ... است. شیوه برخورداری نیز در عین بی طرفانه بودن، مجموعه ای از قواعد توزیع نتیجه را در بر دارد مثل غرری نبودن و .... .
در اینجا تنها یک سوال باقی می ماند؟ در شکل فوق، چه چیزی می تواند تساوی و برابری این تناسب را توجیه کند؟ مسلما همگنی ارواح بشر دلیل قانع کننده ای برای این مساله نیست.