مطلب ذیل را دوستی عزیز در باب مسائل روز کشور نوشته اند که
خواستم منتشر کنم البته بدون نام:
- یک بحث دو دو تا
چهار تایی ساده... تحریم کرده اند، همه چیز گران شده است. چرا بی خودی وقتی زورمان
نمی رسد برای قلدرها شاخ بازی در بیاوریم؟! اصلا چه کار به کارشان دارید؟ بگذارید
مردم زندگی شان را بکنند. این همه آدم در کشورهای دیگر دارند راحت زندگی می کنند.
چرا نمی گذارید مردم لبخند بزنند و خوشحال شوند! چرا از رفع تحریم ها ناراحت
هستید! از تحریم ها چه سودی به شما می رسد که نگران رفع آن هستید؟ مذاکره یعنی بده
بستان. خب مگر می شود تحریم ها را بدون هزینه و بدون امتیاز دادن برداشت. بگذارید
مردم نفس راحت بکشند...
- این یک مقدمه
ژورنالیستی برای جذب مخاطب نیست. واقعیتی است که بخشی از جامعه این گونه فکر می
کنند و البته خرده ای به ایشان وارد نیست. شاید طرز بیان انتقادات و البته فشارهای
تبلیغاتی باعث شده است که منتقدان مذاکرات این طور برچسب بخورند. اما حقیقت ماجرا
این است که منتقدان دولت هم، همین را می خواهند: راحتی مردم، رفاه مردم، ارزانی و
اگر بشود رفع تحریم ها! اما نمی دانم که چه شده است که این گونه تبلیغ می کنند که
منتقدان مخالف برداشتن تحریم ها هستند، مخالف شادی و رفاه و خنده مردم هستند،
مخالف تعامل با دنیا(!) هستند! مگر می شود ایرانی بود و از راحتی مردم کشور لذت
نبرد؟ مگر می شود ایرانی بود و دنبال بهتر بودن معیشت و زندگی مردم به ویژه قشر
مستضعف و آسیب پذیر نبود؟ اینها که از بدیهات است! چرا برخی ها تصویری داعشی(!) از
منتقدان ترسیم می کنند که دغدغه شب و روزشان این است که بروند امریکا را زیر پا له
کنند؟! یک دسته آدم های جنگ طلب و خشن که مثلا نگرانی شان نشست و برخاست با امریکایی
هاست و هیچ کاری هم به منافع کشور و معیشت مردم شان ندارند!
- می گویند انسان
ها دو دسته اند: کسانی که از تجربه دیگران استفاده می کنند و کسانی که تجربه ای
برای دیگران می شوند! دسته اول افرادی هستند که از تجربه دیگران درس می گیرند و
آنچه که قبلاً آزموده شده را دوباره امتحان نمی کنند. اما دسته دوم به هیچ وجه
حاضر نیستند از تجربه دیگران استفاده کنند و باید همه چیز را خود تجربه کنند. به
همین دلیل هزینه های سنگین و بعضاً جبران ناپذیری در زندگی شان می پردازند؛ هزینه
هایی که ممکن است دامن اطرافیانشان را هم بگیرد. این افراد با وجود این که بارها و
بارها چیزی را آزموده اند، اما به دلایل مختلف باز هم می خواهد تجربه عینی کنند.
- مردم ما هم در
انقلاب خیلی چیزها را تجربه کردند. برخی ها از این تجربه ها هم به انتخاب خودشان
بوده. تجربه هایی که بعضی هایش هزینه های سنگینی داشت، مثل قضیه بنی صدر. «بنی
صدری که مستقیماً در سقوط قصرشیرین و خرمشهر دست داشت. حدود چهل روز، پاسداران و
مردم در خرمشهر استقامت کردند ولی او حتی یک قبضه اسلحه سنگین به خرمشهر نفرستاد؛
بلکه دستور داد که همه اسلحه های سنگین از جزیره آبادان نیز خارج شود. گویی میخواست
به عراقی ها امتیاز بدهد و پس از مرگ امام با آنها در پشت میز مذاکره بنشیند و
مسئله جنگ را حل کند و به عنوان یک قهرمان به تهران برگردد و اوضاع را قبضه کند.»(آیت ا... خلخالی) اما جالب
اینجاست که امام خمینی در همان زمان رای و نظری متفاوت داشت: «و الله قسم، من رای
به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.» خیلی جالب
است... رهبر جامعه که باید رهبری کند، باید امر و فرمان به هدایت جامعه بدهد نظرش
متفاوت و مخالف با آنچه عمل می شود هست... اما چرا؟ ... مهم ترین دلیل رشد جامعه،
افزایش تجربه جامعه و ایجاد بینش و بصیرت بود. تجربه ای شد و البته هزینه ای...
گذشت... برگ برگ دفتر تجربیات انقلاب پر است از این ماجراها... از هزینه ها و
تجربه ها...
- چرخ روزگار
چرخید و افرادی منتخب مردم شدند که مشی متفاوتی را در پیش گرفتند. تحریم ها اقتصاد
کشور را دچار مشکل کرده بود؛ اما مشکل تر از آن ایرادات داخلی بود. در هر حال
راهکار حل مسائل در بیرون کشور جستجو شد... از رهبری جامعه در خواست مذاکره با
آمریکا را کردند، آن هم با اصرار و پافشاری:
← گفتم من اعتماد
ندارم، خوشبین نیستم به مذاکره، لکن میخواهند مذاکره کنند، بکنند.
(12/8/1392)
← گفتیم خیلی خب، اصرار
دارید شما، در این موضوعِ بالخصوص بروید مذاکره کنید. (28/11/1392)
- به خواست و
پافشاری و اصرار دولت جدید و با وجود عدم وجود اعتماد به طرف مقابل، مخالفتی با
مذاکرات نشد. البته در چارچوب و خطوط قرمزی که همگی آن در جهت منافع ملی، رفاه و
امینت و آسایش مردم هست... رهبری انقلاب که انبوهی از تجربه از رفتارهای آمریکا،
چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب را در اختیار دارد به صراحت از بی نتیجه بودن
سرانجام مذاکرات و عدم امکان دست یابی به نتایجی که منافع ملی و مردمی را در بر
داشته باشد، سخن می گوید و دلیل اصلی آن را تجربه خود معرفی می کند
← من البتّه هیچوقت
نسبت به مذاکرهی با آمریکا خوشبین نبودم. نه از باب یک توهّم بلکه از باب تجربه؛
تجربه کردیم. (20/1/1394)
← من فکر نمیکنم
[از] این مذاکرات آن نتیجهای را که ملّت ایران انتظار دارد، بهدست بیاید.
(12/8/1392)
- کارنامه دشمنی
آمریکا با مردم ایران برای همگان روشن است. رفتار فریبکارانه و دروغگویانه آنها در
عدم پای بندی به تعهداتشان در همین قرارداد ژنو که سال گذشته بسته شد، دوباره
تجربه شد... اما آیا باز هم باید غیرقابل اعتماد بودن آمریکایی را تجربه کنیم؟ ...
مشکلی نیست اما به یاد داشته باشیم هر تجربه ای هزینه ای هم دارد ... خیلی باید
مواظب هزینه ها بود، هزینه هایی که نه به نسل دیگر، بلکه در همین زمان و در همین
شرایط گاهی اوقات زمان پرداختش فرامی رسد... گاهی اوقات هزینه ها بسیار سنگین و
جبران ناپذیرند ... گاهی اوقات هزینه ها فقط برنداشتن تحریم ها و عدم پای بندی به
تعهد (همانند ژنو) نیستند ... بهتر نیست از تجربه ها درس بگیریم و آزموده را
دوباره نیآزمونیم؟
راستی آمریکایی
ها چرا می خواهند از مراکز دفاعی و تجهیزات موشکی ایران بازدید کنند؟ ... این
تجربه به هزینه اش می ارزد؟
آیا باز هم باید تجربه کنیم تا باور کنیم: آمریکایی ها غیرقابل اعتمادند.
«
آمریکائیها،
هم غیرقابل اعتمادند، هم غیر منطقیاند، هم در برخوردشان صادق نیستند.» (30/4/1392)